پیمانه جانی که هیچ گاه لبریز نشد
الهام میرمحمدی، همکار واحد آزمایشگاه بیمارستان کودکان مفید، 10 فروردین ماه بر اثر تصادفی دلخراش آسمانی شد و به ساکنانی از زمین جانی دوباره بخشید.
الهام میرمحمدی، همکار واحد آزمایشگاه بیمارستان کودکان مفید، 10 فروردین ماه بر اثر تصادفی دلخراش آسمانی شد و به ساکنانی از زمین جانی دوباره بخشید.
به گزارش روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تیم علوم آزمایشگاهی بیمارستان کودکان مفید، تعطیلات نوروز امسال روزهای عجیبی را پشت سر گذاشت. شیفت های کاری آنطور که برنامه ریزی شده بود، پیش نرفت و نوردی بی پایان، جای نیرویی را نه تنها در ساعات شبانه خدمت، بلکه در دل خیلی از همسنگرانش خالی کرد.
سفری در تعطیلات نه چندان طولانی، سرزندگی سال نو، انگیزه آغاز بهاری دیگر و شوق دیدار دوباره را از چشمان منتظر جمع بزرگی از دیده بانان سلامت این بیمارستان، بی رحمانه گرفت و قلب تپینده مفید، شاهرگی را از دست داد.
نبود الهام میرمحمدی داغی شد بر دل تیم آزمایشگاهی بیمارستان مفید، سرزمینی کودکانه از او خالی شد، اما مرز نحیف میان شور رفتن و شوق نرفتن در نفس های به شماره افتاده او، پایان قصه را جور دیگری رقم زد.
"الهام، خیال رفتن نداشت، وجودی نبود که به همین آسانی زندگی را رها کند، اما جایش روی زمین تنگ شد و تنها راه چاره برایش بخشیدن بود تا سبک بال اوج گیرد، بخشیدن تکه هایی از وجودش یا بهتر بگویم بخشیدن زندگی."
واژه ها شکسته و آرام با بغضی به جرات ابدی، از زبان خواهرش جاری می شد.
"من می دانستم اهدای عضو، انتخاب الهام بود و از او شنیده بودم که اقداماتی هم برای ثبت نام در سایت اهدای عضو کرده بود و این من بودم که باید شرایط را فراهم می کردم تا دل مهربانش در خانه ای دیگر آرام گیرد."
او بلافاصله ما را با مقدمه ای از این اتفاق تلخ همراه کرد: "تصادف خانوادگی یک روز پیش از نوروز، خواهرزاده ام، شقایق، تنها دختر الهام را از ما گرفت و الهام را نیز با کاهش هوشیاری، راهی بیمارستانی در اراک کرد.
روزهای ابتدایی، پزشکان امیدوار بودند و من لحظه ای تن بی رمق او را در بیمارستان رها نکردم تا اینکه با شنیدن خبر مرگ مغزی، دیگر جانی بر بدن خودم هم نمانده بود."
گرد اندوه بر چهره اش جا خوش کرده و داغ مانده بر دلش، حواسی برای توجه به محیط اطرافش نگذاشته بود. حتی دستمالی که در دست داشت تا اشک هایش را با آن همراه کند، در مقابل تحمل این حجم از غم ناتوان شده بود و هرچه به پایان دیدار نزدیک تر می شدیم، از این احساسات جاری، کمتر مراقبت می شد.
"ما 4 خواهر بودیم که الهام با همه فرق داشت، همیشه می بخشید و از هیچ چیز شکایتی نداشت، هر زمان به او از این و آن گله می کردم، تنها راه به آرامش رسیدن را بخشیدن می دانست.
مرور این خاطرات، مرا برای این تصمیم مصمم تر کرد. راضی کردن خانواده هم، به خصوص مادرم از دیگر لحظات سخت آن روزها بود و در نهایت بامداد 10 فروردین ماه، طی تماسی مطلع شدیم الهام با آمبولانس از اراک به تهران منتقل می شود تا برای عمل اهدای اعضا آماده شود.
الهام در مسیر جاری شدن، راهی تهران شد و من تمام این راه را با تردید دست و پنجه نرم کردم. الهام نفس می کشید، باید بر می گشت، اما این چیزی نبود که خودش می خواست."
این حرف ها لابه لای صحبت های همکارانش در بیمارستان هم به گوش می رسید. فضای بیمارستان، مراجعین و مخاطبینش، سوز دل الهام را شب های زیادی با خود همراه می کرد؛ مادرانی که دل نگران سلامتی فرزندانشان بودند و خانواده هایی که از راه های دور به امید تشخیص درست و درمانی اثربخش پا به این بیمارستان گذشته بودند. الهام همدرد آنها بود و از جان مایه می گذاشت.
هر دری برای صحبت از او باز می شد، با واژه «بخشندگی» بسته می شد، دفتر عمرش هم با همین معنا پایان یافت. همکاران نزدیکش بر این باورند که بزرگترین یادگاری او نزد ما امید به زندگی است.
الهام میرمحمدی، همکار بخش آزمایشگاه بیمارستان مفید، 29 اسفندماه بر اثر سانحه تصادف به کما رفت و پس از 12 روز با تشخیص مرگ مغزی، آسمانی شد. او با اهدای 6 عضو، به افراد بسیاری جان دوباره بخشید.
انتهای پیام/
کد خبرنگار: 7702 ی.ق